م.ن و آجی اغلب توی مدارس مدرن و تو جمع بچه پولدارای شهر درس خوندیم .. و اغلب البته درس خون
اجی سال اول دبیرستان توی ی مدرسه ای درس خوند توی ی محله تقریبا پائین شهر - ب خواست خودش بود البته( و البته ی خرده معدلش هم پائین بود و مدرسه دبیرستان م.ن اونو قبول نکردند)- ک با جنتا از دوستاش باشه!
سال دوم اما دیگه اومد مدرسه م.ن
و هون روزای اول معلم فیزیک ازش ی سوال پرسیده بود و بعد ک آجی جواب نداده بود - بهش گفته بود ک آدمی ک تو فلان مدرسه درس بخونه-معلومه ک بلد نیست جواب بده و ..
خلاصه آجی هم بعد کلاس اومد پیشمو گفت دیگه اینجا نمیمونه - باقی کلاس رو هم نرفت و اومدیم خونه
و فردا مامان اومد مدرسه و کلی دعوا کرد با معلمو
کل بچه های کلاس هم مرتب علیه معلم اعتراض میکردند و میگفتند درس رو نمی فهمند و کلی بهانه های دیگه
یادمه دیگه ی بار معلمو گریه شده بود و خودش از مدرسه رفته بود .
و آجی اصلا اون سال درست سر کلاساش نمی رفت و ب خاطر همین موضوع خیلی ضربه خورد - نه فقط ب خاطر خودش
ب خاطر همه مردمی ک ایجوری باهاشون برخورد میشه توسط ی عده آدم احمق و لجن!!!!!!!!!!!!
ادامه دارد
همه ماها از معلم هامون خاطره های خوب و بد زیادی داریم.
بعضی هاشون واقعا آینده سازی کردند برای ما و بعضی هاشونم گند زدن ب افکار و عقائد و دل و وجود مون...
ی معلم شاخص های زیادی باید داشته باشه
یعنی ن فقط یک معلم- هرکس در هر حیطه
دین مون رو برای کی می خوایم اخه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سرمو بزنم تو دیوار؟!!
هرکی باید خودش لذت بعضی چیزار درک کنه- الان هر چقدر بگم ک پر از احساس اتفاقات روز چهارشنبه ام،باورتون نمیشه
چهارشنبه صبح قبل از اینکه بریم کارا دانشگاه آجی رو انجام بدیم.
اول بامامان رفتیم قدمگاه و از آقای منصوری گوشت خریدیم و همونجا بین همه مردم میوه ارزون خریدیم-
اصلا قابل گفتن نیست ک!
مثلا قیمت سیب و کرفس بپرسی
3 کیلو هویج 1000 بخری
مردمو نگاه کنی ک چقد زنده ان
با نشاط ان
میگن
میخندن
ب هم سلام میکنند
وخیل چیزای دیگه ک فقط در قاب تصویر میشه نشون داد
مثلا پسرکی ک ی کیف مدرسه ای رو دوشش بود-اما سر و وضع مرتبی نداشت
و من فکرکردم چرا نرفته مدرسه؟!!
ک دیدم نشست دم بانک-ی جفت دمپائی و ی واکس از کیفش در آورد و همونجا بساط پهن کرد
حیف ک کفشام واکسی نبود و حیف ک گوشیم باهام نبود!!!!!!!
مامانمو رسوندیم خونه و رفتیم پی کارا آجی
همه چی بماند
برگشتی 3 تا دختره سوار کردیم-مجانی رسوندیمشون مقصد- هرچند راهمون دیرتر شد
ب نظرم خیلی بهشون کیف داد ک مجانی رسیدن خونه!
ی دست از این ساندویچ های 2000 تومنی خیابونی با سس اضافه و بی نوشیدنی ک ارزون در بیاد هم زدیم
زندگی با در نظر گرفتن آینده ک میگن توی همینجاها پیدا میشه
الهی شکر