تو مرد اجتماعی پیراهن آجری

من #دختری_خجالتی و سرد و #چادری

 

من دختری خجالتی ام در حوالی ات

دارم کلافه می شوم از بیخیالی ات

 

ترسیده ام از این همه محبوب بودنت

با دختران دور و برم خوب بودنت

 

با من شبیه خواهر خود حرف میزنی

من خسته ام از این همه داداش ناتنی

 

با گیره ای که روسری ام را گرفته است

دنیا مسیر دلبری ام را گرفته است

 

با من قدم بزن کمی از این مسیر را

با خود ببر حواس من سر به زیر را

 

صعب العبور قله ی خودخواه زندگیم

ای نام کوچکت غم دلخواه زندگیم

 

تبعید می شوم به تو در شب نخوابی ام

با تو درست مثل زنی انقلابی ام

 

آرام در مقابل من ایستاده ای

بر هم زده است نظم مرا اخم ساده ای

 

بی رحمی است با تو زنی همقدم شود

تا دختری خجالتی از جمع کم شود

 

باید که از حوالی قلبم بکاهمت

با حفظ حد فاصل شرعی بخواهمت

 

در من جهنمی است که از سر به راهی است

دنیای من بدون تو یک حرف واهی است

سمیه_قبادی